English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6699 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
contrast U زمینه طرح و سایه
contrasted U زمینه طرح و سایه
contrasting U زمینه طرح و سایه
contrasts U زمینه طرح و سایه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inversion U تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversions U تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
shade U سایه دار کردن سایه افکندن
shades U سایه دار کردن سایه افکندن
shadings U سایه دار کردن سایه افکندن
tone-on-tone U [بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
silhouettes U طرح سایه سایه انداختن
silhouette U طرح سایه سایه انداختن
partitions U بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partition U بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
foreground U سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
He fight with his shadow. <proverb> U او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
tendency U زمینه
ground U زمینه
tendencies U زمینه
ground note U نت زمینه
design U زمینه
designs U زمینه
contexts U زمینه
context U زمینه
sketches U زمینه
sketched U زمینه
sketch U زمینه
terrain U زمینه
conspectus U زمینه
flat paint U زمینه
flash color U زمینه
predispositions U زمینه
ichnograph U زمینه
predisposition U زمینه
outlined U زمینه
outline U زمینه
background U زمینه
backgrounds U زمینه
background U پس زمینه
setting U زمینه
outlining U زمینه
settings U زمینه
outlines U زمینه
backgrounds U پس زمینه
basis U زمینه
shadiness U سایه
shadowless U بی سایه
shade U سایه
shadow U سایه
shadowing U سایه
sunshades U سایه
sunshade U سایه
cleek U سایه
shading U سایه
shadows U سایه
shadowed U سایه
thanks to..... U در سایه
umbrage U سایه
shadings U سایه
auspices U سایه
umber U سایه
shades U سایه
umbra U سایه
intriguing U زمینه سازی
matrixes U زمینه ملاط
surveyed U زمینه یابی
display background U زمینه نمایش
ground colour U رنگ زمینه
figure ground U شکل و زمینه
ambient U پس زمینه معمولی
surveys U زمینه یابی
groundwork U زمینه اساس
background radiation U تابش زمینه
background printing U چاپ پس زمینه
background noise U اختلال پس زمینه
blue print U زمینه ابی
background noise U صدای پس زمینه
wherein U درچه زمینه
background level U تراز زمینه
background current U جریان زمینه
matrix U زمینه ملاط
planning U زمینه سازی
background communication U ارتباط پس زمینه
survey U زمینه یابی
intrigues U زمینه سازی
intrigue U زمینه سازی
background process U فرایندهای پس زمینه
contrasted U رنگ زمینه
foreground U پیش زمینه
background sound U موسیقی پس زمینه
themes U ریشه زمینه
theme U ریشه زمینه
contrasting U رنگ زمینه
contrasts U رنگ زمینه
ambient music U موسیقی پس زمینه
background music U موسیقی پس زمینه
dominant design U زمینه اصلی
ground color U رنگ زمینه
main color U رنگ زمینه
contrast U رنگ زمینه
protective ground U زمینه حفافتی
predispose U زمینه را مهیاساختن
roots U سرچشمه زمینه
ichnography U زمینه سازی
host crystal U بلور زمینه
in this connextion U دراین زمینه
root U سرچشمه زمینه
predisposed U زمینه را مهیاساختن
predisposing U زمینه را مهیاساختن
predisposes U زمینه را مهیاساختن
half shadow U نیم سایه
halation U نیم سایه
shading U سایه اندازی
adumbration U سایه افکنی
tone U سایه رنگ
umbriferous U سایه افکن
adumbral U سایه افکن
overcast U سایه انداختن
shady [place] <adj.> U سایه دار
ski graphŠetc U سایه نگاری
shadowlike U سایه مانند
umbrageous [literary] <adj.> U سایه دار
kinema or cin U سایه نما
shadow play U نمایش سایه ها
penumbra U نیم سایه
bowery U سایه دار
shader U سایه رنگ زن
shadeless U بدون سایه
sciamachy U جنگ با سایه
half tone U سایه روشن
sciagraphy U سایه نگاری
penumbra U سایه روشن
obtenebrate U سایه افکندن بر
silhouette target U سایه هدف
drop shadow U سایه برجسته
kinephantoscope U سایه نما
To cast a shadow . U سایه انداختن
To cast a shadow. U سایه انداختن
umbrageous U سایه دار
light and shade U سایه روشن
to go to the shades U سایه افکندن در
somber U سایه دار
boxed cornice U سایه بان
tones U سایه روشن
overshadowing U سایه افکندن بر
overshadowed U سایه افکندن بر
overshadow U سایه افکندن بر
sombre U سایه دار
shaded <adj.> U سایه دار
shading U سایه زنی
tinge U سایه رنگ
lighting U سایه روشن
shade U سایه بان
shadow U شبح سایه
shadow U شدو سایه
overshadows U سایه افکندن بر
shadows U شبح سایه
shadows U شدو سایه
tone U سایه روشن
shadowing U شبح سایه
tinges U سایه رنگ
shadowed U شدو سایه
shadowed U شبح سایه
canopies U سایه بان
shadowing U شدو سایه
shadowy U سایه مانند
shades U سایه انداختن
bower U سایه بان
shade U سایه انداختن
shadings U سایه بان
shadings U سایه انداختن
bowers U سایه بان
halftones U سایه رنگ
shady U سایه دار
umber U سایه انداختن
hatching U سایه زنی
shadowy <adj.> U سایه دار
halftone U سایه رنگ
shadowy U سایه افکن
shades U سایه بان
canopy U سایه بان
It is in short supply. U زمینه اش دربازار کم است
fields U زمینه رزمی صحرایی
survey tests U ازمونهای زمینه یابی
fielded U زمینه رزمی صحرایی
attitude survey U زمینه یابی نگرش
spectrum of war U زمینه ها یا طیف جنگ
background recalculation U محاسبه مجدد پس زمینه
undertones U ته صدا موجود در زمینه
spectrum of war U جنگ در تمام زمینه ها
predisposing factor U عامل زمینه ساز
field lens adjustment زمینه تنظیم لنز
survey research U پژوهش زمینه یاب
field U زمینه رزمی صحرایی
undertone U ته صدا موجود در زمینه
halftoning U سایه رنگ زدن
tintless U بدون سایه رنگ
shading response U پاسخ سایه روشن
sciagraph U عکس سایه نما
shadow factor U ضریب انحراف سایه
pastel shades U سایه رنگهای خفیف
Recent search history Forum search
1Evolution
1ترجمه ی stirling numberبه انگلیسی؟
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1معنی lead lag compensator
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1in this context
1veterans
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com